۱۳۸۷ دی ۱۰, سهشنبه
ترمولو یاد میگیرم... انگشتانم میدوند و صداهای بامزه میسازند!
گل های یخ باز شده اند. بویشان مست میکند و آسمان آبی ابردار از لابلای شاخه های درخت گل بس دلرباست...
اولین بار است گل یخ میبینم!
تو آنجا نرم میدرخشی...
من زنده ام...
و پیرمرد نیازمند کنار خیابان یادم می اندازد که در روزهای نادر قشنگ هم چیزهایی هست که دلنشین نیست!
گل های یخ باز شده اند. بویشان مست میکند و آسمان آبی ابردار از لابلای شاخه های درخت گل بس دلرباست...
اولین بار است گل یخ میبینم!
تو آنجا نرم میدرخشی...
من زنده ام...
و پیرمرد نیازمند کنار خیابان یادم می اندازد که در روزهای نادر قشنگ هم چیزهایی هست که دلنشین نیست!
۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه
۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه
i close my eyes
and there in the shadows i see your light
you come to me out of my dreams across the night
you take my hand
though you may be so many stars away
i know that our spirits and souls are one
we've circled the moon and we've touched the sun
so here we'll stay
...
for always , for ever , beyond here and on to eternity
for always , and ever
you'll be a part of me
and for always, forever
a thousand tomorrows may cross the sky
and for always , and always
we will go on
beyond good bye
..
۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه
۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه
۱۳۸۷ آذر ۱۹, سهشنبه
معشوقم هی شکل عوض میکند. گاهی شبیه اردک های کوچک سفید و آبی با چشمان گرد سیاه است. گاهی شکل ملافه ی سبز و سفیدی است که گل های سفید و نارنجی و صورتی و زرد دارد. گاهی شبیه دخترکی دوست داشتنی با مژه های بلند یا پسرک باهوش و مهربانی با چشمانی دریایی است که سالها پیش دو بار دیدمش. گاهی فقط در فضا پراکنده میشود ، بی اینکه هیچ دیده شود. یا به قالب کلمه در می آید و از قلم شاملو یا هرکسی بیرون می افتد. معشوقم گاهی شکل آسمان میشود با تکه های ابر یا شکل بلورهای باران بر برگهای سوزنی درختان کاج. گاهی شبیه پسری ست که از دور میبینمش ، عمیق است و از لبخند نمیترسد. یا شبیه دختری ست که نرم است و سکوت کلامش از آن دور دورها تا اینجا میرسد.معشوقم آن روز در غنچه های گل یخ نشسته بود تا بشکفد و من برای شکفتنش شال و کلاه میکنم و سرمای گزنده را تاب می آورم...
۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه
۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه
۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه
1. من از دیشب یه پارچه آقا شدم!! تغییر جالبیه... کلی به فکرم انداخته... کلی...
2. کاش آدم بتونه تحت تاثیر تلقینات خواسته و ناخواسته ی خارجی و در نتیجه داخلی ، بار منفی روی خودش و در نتیجه اطرافش القا نکنه!
3. امروز کلی چیزی دور ریختم. امروز کشوهای ذهنم هم کمی احساس سبکی میکنن!
راستی امروز یه جاکلیدی تازه درست کردم. همراه کلیدام یه سازدهنی کوچیک دارم! :)
2. کاش آدم بتونه تحت تاثیر تلقینات خواسته و ناخواسته ی خارجی و در نتیجه داخلی ، بار منفی روی خودش و در نتیجه اطرافش القا نکنه!
3. امروز کلی چیزی دور ریختم. امروز کشوهای ذهنم هم کمی احساس سبکی میکنن!
راستی امروز یه جاکلیدی تازه درست کردم. همراه کلیدام یه سازدهنی کوچیک دارم! :)
اشتراک در:
پستها (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2008
(69)
- اوت 2008 (13)
- سپتامبر 2008 (14)
- اکتبر 2008 (15)
- نوامبر 2008 (14)
- دسامبر 2008 (13)
-
◄
2009
(137)
- ژانویهٔ 2009 (8)
- فوریهٔ 2009 (7)
- مارس 2009 (17)
- آوریل 2009 (13)
- مهٔ 2009 (11)
- ژوئن 2009 (9)
- ژوئیهٔ 2009 (10)
- اوت 2009 (11)
- سپتامبر 2009 (15)
- اکتبر 2009 (9)
- نوامبر 2009 (10)
- دسامبر 2009 (17)
-
◄
2010
(97)
- ژانویهٔ 2010 (16)
- فوریهٔ 2010 (10)
- آوریل 2010 (4)
- مهٔ 2010 (10)
- ژوئن 2010 (7)
- ژوئیهٔ 2010 (7)
- اوت 2010 (9)
- سپتامبر 2010 (7)
- اکتبر 2010 (9)
- نوامبر 2010 (8)
- دسامبر 2010 (10)
-
◄
2011
(66)
- ژانویهٔ 2011 (7)
- فوریهٔ 2011 (4)
- مارس 2011 (5)
- آوریل 2011 (6)
- مهٔ 2011 (6)
- ژوئن 2011 (5)
- ژوئیهٔ 2011 (4)
- اوت 2011 (6)
- سپتامبر 2011 (4)
- اکتبر 2011 (5)
- نوامبر 2011 (3)
- دسامبر 2011 (11)
-
◄
2012
(29)
- ژانویهٔ 2012 (5)
- فوریهٔ 2012 (1)
- مارس 2012 (5)
- آوریل 2012 (3)
- مهٔ 2012 (2)
- ژوئن 2012 (3)
- ژوئیهٔ 2012 (2)
- اوت 2012 (2)
- سپتامبر 2012 (3)
- اکتبر 2012 (1)
- نوامبر 2012 (1)
- دسامبر 2012 (1)
-
◄
2013
(9)
- ژانویهٔ 2013 (2)
- فوریهٔ 2013 (2)
- مارس 2013 (1)
- ژوئن 2013 (1)
- اوت 2013 (1)
- سپتامبر 2013 (1)
- نوامبر 2013 (1)
-
◄
2014
(2)
- ژانویهٔ 2014 (1)
- مهٔ 2014 (1)
-
◄
2015
(1)
- آوریل 2015 (1)