با دستهای خودت ، قمری مادر را که چند روز است تکان نمیخورد و چشمها و پاهایش پر از مورچه شده ، از لانه ی روی کنتور برق برمیداری...
جوجه قمری سرش را لای پرهایش قایم میکند که بگوید: " من از تو میترسم" !
بعد سعی میکنی مورچه های آن دور و بر را نابود کنی که به جان جوجه نیفتند!
آن یکی قمری مادر (یا پدر) کمی دورتر نشسته تا تو بروی ، بیاید به جوجه اش غذا بدهد...
مورچه های آن دور و بر مرده اند...
نشسته ای تایپ میکنی ، صدای آن یکی قمری که هنوز زنده است می آید...
۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
◄
2008
(69)
- اوت 2008 (13)
- سپتامبر 2008 (14)
- اکتبر 2008 (15)
- نوامبر 2008 (14)
- دسامبر 2008 (13)
-
▼
2009
(137)
- ژانویهٔ 2009 (8)
- فوریهٔ 2009 (7)
- مارس 2009 (17)
- آوریل 2009 (13)
- مهٔ 2009 (11)
- ژوئن 2009 (9)
- ژوئیهٔ 2009 (10)
- اوت 2009 (11)
- سپتامبر 2009 (15)
- اکتبر 2009 (9)
- نوامبر 2009 (10)
- دسامبر 2009 (17)
-
◄
2010
(97)
- ژانویهٔ 2010 (16)
- فوریهٔ 2010 (10)
- آوریل 2010 (4)
- مهٔ 2010 (10)
- ژوئن 2010 (7)
- ژوئیهٔ 2010 (7)
- اوت 2010 (9)
- سپتامبر 2010 (7)
- اکتبر 2010 (9)
- نوامبر 2010 (8)
- دسامبر 2010 (10)
-
◄
2011
(66)
- ژانویهٔ 2011 (7)
- فوریهٔ 2011 (4)
- مارس 2011 (5)
- آوریل 2011 (6)
- مهٔ 2011 (6)
- ژوئن 2011 (5)
- ژوئیهٔ 2011 (4)
- اوت 2011 (6)
- سپتامبر 2011 (4)
- اکتبر 2011 (5)
- نوامبر 2011 (3)
- دسامبر 2011 (11)
-
◄
2012
(29)
- ژانویهٔ 2012 (5)
- فوریهٔ 2012 (1)
- مارس 2012 (5)
- آوریل 2012 (3)
- مهٔ 2012 (2)
- ژوئن 2012 (3)
- ژوئیهٔ 2012 (2)
- اوت 2012 (2)
- سپتامبر 2012 (3)
- اکتبر 2012 (1)
- نوامبر 2012 (1)
- دسامبر 2012 (1)
-
◄
2013
(9)
- ژانویهٔ 2013 (2)
- فوریهٔ 2013 (2)
- مارس 2013 (1)
- ژوئن 2013 (1)
- اوت 2013 (1)
- سپتامبر 2013 (1)
- نوامبر 2013 (1)
-
◄
2014
(2)
- ژانویهٔ 2014 (1)
- مهٔ 2014 (1)
-
◄
2015
(1)
- آوریل 2015 (1)
مورچهها از جاهای دیگه و بدون نیاز به آسیبزدن به جوجه قمری هم میتونن زندگی کنن ، اما وقتی اصرار دارن که برای تامین غذا - انگار بدبختها هدفی جزو خوردن و تکثیر ندارن ! - جوجه قمری رو آزار بدن ، چارهای نیست جز همون کاری که کردی .
پاسخحذفمورچهها از جاهای دیگه و بدون نیاز به آسیبزدن به جوجه قمری هم میتونن غذا تامین کنن و زندگی کنن ، اما وقتی اصرار دارن که برای غذا - انگار بدبختها هدفی جز خوردن و تکثیر ندارن ! - جوجه قمری رو آزار بدن ، انگار چارهای نیست جز همون کاری که کردی .
پاسخحذفآره...
پاسخحذفولی کلا زنده موندن من و همه ، به بهای مردن یه سری موجود دیگه س ! (فکر کنم در موردش یه بار صحبت کردیم...)
و حالا این وسط کی بیشتر حق داره زندگی کنه؟!
در ضمن هدف بقیه رو من که واقعا نمیدونم! ولی دوست دارم بدونم!
و در واقع انگار من تعیین کردم که کی زنده بمونه!
پاسخحذفبدم اومد!!!
پاسخحذفقمريها هم هي تخم ميكنن و هي ميميرن!!!
از چیش بدت اومد؟
پاسخحذفاز اینکه بعضی قمریا رو گربه میگیره؟
یا اینکه بعضی قمریا تو لونه شون میمیرن؟
یا اینکه مورچه ها ، مرده ها و ضعیفا رو غذا میبینن؟
یا اینکه من مورچه ها رو کشتم؟!
یا اینکه ازش حرف زدم؟
من خودم فقط از اینکه مورچه ها رو کشتم بدم میاد!
(اونا رو کشتم چون "من" دلم میخواست جوجه قمریه نمیره!
نمیدونم حق داشتم این کارو انجام بدم یا نه!)
بقیه ش از اوناییه که آدم دوست نداره ، ولی هست!
اگر هم نبود ، چیزی کم بود!
خوب نمیشد فوت کنی مورچه ها برن؟یا قمریرو بزاری یه جای دیگه؟
پاسخحذفتو عید یه فیلم مستند میدیدم...غم انگیز بود...از یه جفت پرنده که از موجودات دریایی تغذیه میکرد فیلم گرفته بودن که با چه زحمتی واسه جوجه هاشون غذا میاوردن...لونشون تو ساحل بود...یه روز اب دریا بالا اومد و جوجه ها کم کم غرق میشدن ولی از دست پرنده ها هیچ کاری ساخته نبود...دلم میخواست به جای فیلم برداره یا یکی از اون ادما بودم تا جوجه هارو ور میداشتم میذاشتم یه جایی دور از اب یا اهو رو از دست تمساح فراری میدادم...ولی خوب زندگی همینه...حیوونا تا وقتی سیرن به طعمه فکر نمیکنن و کسی رو نمیکشن...گاهی گشنگی انسانها تمومی نداره...
نه... با فوت نمیشد! جای مناسبی واسه فوت نبود ، تازه فایده هم نداشت!
پاسخحذفقمریرو نمیدونستم کجا میشد گذاشت که امن باشه و تازه والدش هم بتونه بیاد پیشش!
آره... منم وقتی از اونجور چیزا میبینم تو مستندا ، دلم میخواد همون کارو کنم! کاری که در واقع الان کردم هم همون بود!
ولی اونا به طبیعت دست نمیزنن! دخالت نمیکنن! با اینکه شاید خودشونم دلشون بخواد!
...!
ميدوني با خوندن نظرت ياد چي افتادم؟؟؟
پاسخحذفياد جوونيام!
اون موقع خير سرم آماتوري بوكس و رزمي كار ميكردم!
بعضي وقتا كه تو fight با اين حرفه اي ها يا جو گيرا تمريني مسابقه ميداديم اينقدر كتك ميخوردم كه فقط ميگفتم خدايا اين وقت مسابقه كي تموم ميشه؟؟؟
حالا تو هم ضعيف گير آوردي؟
چرا اينقدر ميزني؟؟؟
خير
از اين ناراحت شدم كه چرا مرگ و مير تو زندگي قمريها اينقدر پر رنگه!!
در ضمن هر كي ديگه جاي تو بود و جوجه زنده رو ميديد شايد ميزد زير گريه؛ عوض فوت كردن!
از كار تو بدم نيومد!!!
بعععععله!!!!!
D:
پاسخحذفp:
حالا یعنی من حرفه ایم یا جوگیر؟!؟! :)) ;)
خب داشتم حالات ممکنی که میتونست بدت بیاد رو میگفتم!
ها خب... نمیدونم... آخه مرگ و میر تو زندگی هممون خیلی پررنگه... احتمالا یه کلاغ همین نظری که تو درباره ی قمریا داری ، درباره ی ما داره!!!
نمیدونم! گریه میکرد که خب فایده ای نداشت...
ولی خیلی وحشتناک بود وقتی مرده هه رو داشتم از پیش جوجه هه ور میداشتم! :-|
عجب بعععله ای!!! صد رحمت به اون سوالای من! ;)
هيچ كدوم
پاسخحذفمن كتك خورم!
ها! ميگن 200 سال عمر ميكنه!
:)
اختیار دارین قربان! مزاح نمودیم! ;)
پاسخحذف:)