ابری ، آفتابی ، ابری-آفتابی ، ابری
بارانی ، تگرگی ،آفتابی ، تگرگی
هوای اینجا این روزها سخت میگیرد گاهی!
و هرچه پریشانیست جمع میشود میریزد به بند پُری که میخواهی اسمش را بگذار مغز ، میخواهی بگذار ذهن ، میخواهی بگذار دل یا هر چه میخواهی!
وسط این پریشانی ها، آفتاب که درمی آید "فور الیز" گاه گاهی برق میزند و هر بار اندکی شفاف تر
وسط این پریشانی ها ، لبخند "مادام بوواری" گم میشود
وسط این پریشانی ها ، "پرده ی نئی" ِ بیضایی آویخته میشود
و تو فکر میکنی آی دنیا ! آی من ! آی دختر بودن!
بعد باد می آید ، همه اش را با خود میبرد
تو میمانی و "تاریخچه ی کوتاهتر زمان" ، تو میمانی و "آریا"ی نخوانده ، تو میمانی و چه بسیار کارهای کرده و نکرده
تو میمانی و فور الیزی که اندک اندک شفاف میشود
تو میمانی و زندگی
زندگی...
زندگی ِ آویخته!
زندگی ِ معلق میان بودن و نبودن
میان بودن و چگونه بودن
تو میمانی و تو
و باز اندیشه را باد میبرد.
۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
◄
2008
(69)
- اوت 2008 (13)
- سپتامبر 2008 (14)
- اکتبر 2008 (15)
- نوامبر 2008 (14)
- دسامبر 2008 (13)
-
▼
2009
(137)
- ژانویهٔ 2009 (8)
- فوریهٔ 2009 (7)
- مارس 2009 (17)
- آوریل 2009 (13)
- مهٔ 2009 (11)
- ژوئن 2009 (9)
- ژوئیهٔ 2009 (10)
- اوت 2009 (11)
- سپتامبر 2009 (15)
- اکتبر 2009 (9)
- نوامبر 2009 (10)
- دسامبر 2009 (17)
-
◄
2010
(97)
- ژانویهٔ 2010 (16)
- فوریهٔ 2010 (10)
- آوریل 2010 (4)
- مهٔ 2010 (10)
- ژوئن 2010 (7)
- ژوئیهٔ 2010 (7)
- اوت 2010 (9)
- سپتامبر 2010 (7)
- اکتبر 2010 (9)
- نوامبر 2010 (8)
- دسامبر 2010 (10)
-
◄
2011
(66)
- ژانویهٔ 2011 (7)
- فوریهٔ 2011 (4)
- مارس 2011 (5)
- آوریل 2011 (6)
- مهٔ 2011 (6)
- ژوئن 2011 (5)
- ژوئیهٔ 2011 (4)
- اوت 2011 (6)
- سپتامبر 2011 (4)
- اکتبر 2011 (5)
- نوامبر 2011 (3)
- دسامبر 2011 (11)
-
◄
2012
(29)
- ژانویهٔ 2012 (5)
- فوریهٔ 2012 (1)
- مارس 2012 (5)
- آوریل 2012 (3)
- مهٔ 2012 (2)
- ژوئن 2012 (3)
- ژوئیهٔ 2012 (2)
- اوت 2012 (2)
- سپتامبر 2012 (3)
- اکتبر 2012 (1)
- نوامبر 2012 (1)
- دسامبر 2012 (1)
-
◄
2013
(9)
- ژانویهٔ 2013 (2)
- فوریهٔ 2013 (2)
- مارس 2013 (1)
- ژوئن 2013 (1)
- اوت 2013 (1)
- سپتامبر 2013 (1)
- نوامبر 2013 (1)
-
◄
2014
(2)
- ژانویهٔ 2014 (1)
- مهٔ 2014 (1)
-
◄
2015
(1)
- آوریل 2015 (1)
اینجا هم چندی بارانیست...چندی افتابی...و باد بهاری که زنده ات میکند
پاسخحذفو باران میزند به پنجره های دوجداره و میریزد روی طاقچه و از انجا روی مقالات...
و من میمانم که مست باشم از حضور بهار یا غمین از تکنولوژی...
بسيار زيبا مرقوم شده بود!
پاسخحذفپرنده نئي اولين باره اسمشو ميشنوم! البته زياد هم مشتاق شنيدنش نيستم!
با بانو بوواري آشنام!
درضمن!
لطفا لغات خارجي به كار نبريد! مگه شم خودت زبان نداري!! فور اليز يعني چي؟ بگو آهنگ آشغالي!
سلام
پاسخحذفبرگشتم!
واسه دلارام:
همش با هم... هميشه... يو نو...
خوب باشي :-*
واسه حسين:
متشكريم!
آره منم از يه نفر هديه گرفتمش ، قبلا نشنيده بودم... به خورده جالب بود...
چرا زياد هم مشتاق شنيدنش نيستي؟؟!؟ يه جور جبهه گيريه؟!
بـله... مادام بوواري بسيار تفكر برانگيز بودند!
بــــله... آهنگ آشغالي... اتفاقا پدر گرامي هم فرمودند آشغالي از تو بهتر ميزنه! اينا چيه ميزني؟! برو يه بابا كرمي چيزي بزن!!! D: