۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

تلخ

آهای! می فهمید؟! نگاهتان نیش دار است...
از صافی بویی نبرده... نرمی را نمیفهمد...
روی برمیگردانم از شما...
شمایی که شادی پروانگان را خشک میکنید تا به دیوارهای تاریکتان بیاویزید!
شمایی که چشمانتان دزد است...
هیچ خود را دیده اید؟!
دلم گرفته از شما...
دوستان من کجایید؟! گرمای حضور شماست که تاب می آورم...

۳ نظر: