۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

بگذار باد تا آنجا كه ميتواند كوبنده باشد!
بگذار حشره ي كوچك وحشت زده ، ترس از خطر را به ذهن ديكته كند...
بگذار باشد... دردها باشد... نگاه ها باشد... رنج ها باشد...
بگذار باشد...
عمق باشد...
انديشه باشد...
تنها مردگان اند كه تغيير نميكنند...

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

كاش...


كــــــاش دمي....
كــاش دمي...
كاش دمي...
كــــــاش...

۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

بوبن ميگفت بال زدن يك پروانه گاهي ميتواند كل زندگي يك آدم را عوض كند يا چنين چيزي...
بقيه ش را نخوانده م هنوز... دادمش به يك دوست خوب...
ميگويم اگر جمعه اي تهران بوديد و وقت گشتن داشتيد ،‌ پاركينگ پروانه را ببينيد...
كتابهاي قديمي...‌ چيزهاي قديمي... ‌چيزهاي گاهي خاص...
شايد باز مارك را هم اتفاقي ببينيد كه دارد يك كتاب به خط عربي ميخرد كه از زمان عثماني باقيست...
سلام من را هم برسانيد...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

توپ شيشه اي زندگي را كه برايت گفته بودم ، ميگيرم دستم ، ميچرخانم...
نگاه ميكنم ،‌ نگاه ميكنم ، نگاه ميكنم...
ستاره دارد ، سيب دارد ،‌ خار ، پرتگاه ، آفتاب...
چشمانم را ميبندم با باد...
لاي اقاقي ها گم ميشوم ميروم...
ميروم...
توپ بازي ياد ميگيرم...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

....MUTE....

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

يك وقت هايي بايد دهانت را بسته نگاه داري و بگذاري پر شوي!
سوپاپ اطمينان را ولي حواست باشد يادت نرود!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

امروز من هنوز 24 ساله ام!
هنوز گيج ميزنم...
و در حين اين گيج زدن هايم ، ميبينم كه موهايم سفيد ميشوند...
امروز من هنوز هستم!
امروز هنوز چيزهايي هست كه كنجكاو ، كه مشتاقم ميكند!
امروز هنوز چيزهايي هست كه دوست دارم!
امروز من به طور جدي احساس ميكنم كه نياز به تمركز دارم!‌

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

از يختياري ماست
شايد
كه آنچه ميخواهيم
يا به دست نمي آيد
يا از دست ميگريزد.

(مارگوت بيكل - شاملو)

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

گاهي آدم يك جاهايي كه ميرود يا نميرود ، يك جاهايي كه ميماند يا نميماند ، به خاطر يك سري آدمهاي ديگريست كه آنجا هستند يا نيستند...
يك سري آدمهايي با يك سري ذائقه هاي مشترك !