۱۳۸۷ اسفند ۳, شنبه

این روزها افکارم لی لی بازی میکنند...
نگاه میکنم ، نگاه میکنم و فرو میروم... نرم نرم..
میگویی دو بعد با سه بعد فرق میکند...
از بعد سوم برایم بگو...
از دید نو...
از شادی تمام پروانگان برایم بگو و از دستهایی که آزار نمیدهند...
و من برایت از پنجره ی باز اتوبوس ها خواهم گفت و از دخترانی که پشت موتورها نشسته اند و با دخترانی که از پشت پنجره ی اتوبوسها لبخند میزنند ، نرم میخندند.
و من برایت از غرق شدن در چمن وسط خیابانها خواهم گفت و از قاصدک های بازیگوش...
از آن بالاها برایت خواهم گفت و از کوههای آشنا...
و از زمین ، که آن بالاها ، بر خلاف تمام قانون ها ، جاذبه اش عمیق تر حس میشود...
برایت از آفتاب و ابر و سایه خواهم گفت و مطمئنم که امنیتت فرار نخواهد کرد!
از روشنی بگو... به من... به تمام جهان...
....
این روزها افکارم لی لی بازی میکنند...

۱ نظر: