۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

چند روز قند در دلت آب میکنی که سر تمرین بروی و رهبری یک استاد درست و حسابی را ببینی !
بعد طبق معمول ، همه ی برنامه ها تداخل میکنند و به خانواده ی محترم قول همراهی میدهی و مجبوری زودتر بیایی بیرون. ولی استاد مزبور آنقدر دیر می آید (2 ساعت ناقابل! ) که حتی 5 دقیقه از رهبریش را هم نمیبینی و دم در با استاد خداحافظی میکنی!
بعد با خودت میگویی: " سخت نگیر(!) ... اینجا ایران است! مگر دیروز در کل 5 ساعتت به خاطر تاخیرهای اتوبوس و تاخیر 1 ساعته ی برنامه ی بزرگداشت 8 مارچ و... از دست نرفت؟ این هم روی همه ی آنها. سخت نگیر(!).. اینجا ایران است!"
بعد می آیی منزل(!) و با تاخیر نیم ساعته ی خانگی مواجهی... و حرص میخوری که : " اه کاش کمی بیشتر آنجا مانده بودم!"
و بعد باز در کل(!) فکر میکنی و میبینی که برای وقت و برنامه های تو ، کسی تره هم خورد نمیکند! پس شاید باید خودت بیشتر به خودت احترام بگذاری و دقیق بدانی چه میخواهی و محکم برایش بایستی!

از همه ی اینها که بگذریم... من امشب یک دوست جدید پیدا کردم... یک دوست جدید متفاوت... چنان برق میزد که نتوانستم نادیده اش بگیرم... حضورش هم برایم جالب بود... کلی با هم اختلاط کردیم... اولین تار موی سفیدم امشب بلند بلند سلامم گفت!

۳ نظر:

  1. سلام خانوم ندا!
    8 مارچ چيه؟ روز زنه نه؟؟
    بزرگداشت كجا بود؟؟؟ برام جالب شد!!
    استغفرالله!
    لطفا اگر جملاتي چون جمله ي آخر در نوشتتون بود در اول اطلاع بدهيد!!!

    پاسخحذف
  2. سلام بر "کسی که نوشته را خواند که حدس میزنم چه کسیست" ِ محترم!!!
    بله 8 مارچ روز جهانی زنه.
    بیشتر یک جو نیمه خصوصی تقریبا خانوادگی بود که از کودک به ظاهر 3 ماهه تا آقای به ظاهر 80 ساله در آن یافت میشد! و بیشتر حالت آگاهسازی داشت که حالا یه چیزی به گوشتون بخوره!!! حداقل تا وقتی که من تونستم بمونم(با توجه با تاخیرش) که اینطوری بود!
    یعنی واسه من که زیاد مفید نبود!
    در زمینه ی جمله ی آخر هم چشم... حالا ببینیم چی میشه! ;)

    پاسخحذف
  3. مخاطب سلامم را احساس میکنم باید عوض کنم!
    اعتراف میکنم که احساس میکنم اشتباه حدس زده باشم!
    ;)

    پاسخحذف