۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

پانصد بار جلوی این و آن میزنی ، پانصد بار سر تمرینت می آیند توی کلاس گوش میدهند و هیچ ککت هم نمیگزد.
اما همین "اسم ِ اجرا" نمیدانم چه دارد که وقتی نشسته ای منتظر نوبتت هستی ، دستانت شروع میکند به کاهش دما! بعد هم میروی تپق میزنی!
آخرش با تمام غرغرها و دلم با زدن نیست ها و اصلن نمیزنم ها و اینها رفتم اجرا.
دست ِ دوستان هم درد نکند که بودنشان خوب بود و گرمابخش ِ دستهامان.
:)

۱۰ نظر:

  1. حسين رضا فشندي۳۰ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۱:۰۳

    لهذا المتن لي نظران:
    الاول:
    اجراي چي؟ حتما عموميه! چرا اطلاع رساني نميكني؟ حتما ما خيلي دهاتي هستيم! حتما! ما رو چه به هنر؟ اصلا ما خجالت آوريم!

    پاسخحذف
  2. حسين رضا فشندي۳۰ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۱:۰۳

    الثاني:
    آره اين هول شدنها(هول يا حول؟) مقوله ي پيچيده ايه!
    جايي كه نبايد حول بشي ميشي!
    جايي كه باس بگي نميگي!
    جايي كه نباس بگي ميگي!
    جايي كه كاري رو باس بكني عين درازگوش از كنارش رد ميشي!
    بالاخره يه راهي براي با تجربه و پخته شدن باس باشه!
    راهش همينه!ولي نميدونم باس بگم متاسفانه يا خوش بختانه!

    پاسخحذف
  3. هااا... یه چیزی میگفتن قدیمااا... که قبل از اینکه در مورد یه چیزی بدونین ، پیش قضاوت و پیش داوری و پیش نمیدونم چی چی نداشته باشین... اگرم دارین ، "حتمن" واسه ش نذارین!
    واسه اینجور چیزا میگفتن ظاهرن!

    واسه النظرالاولتون حسین رضا خان فشندی (رضا هم مگه داشتی؟!؟!) : لاااا ، عمومی نبود ، کلاسی بود! استادمون واسه شاگرداش اجرا گذاشته بود ، و به جز 3-4 نفر که خوب زدن ، بقیه شون (مون) چنگی به دل نمیزدین(یم!). یعنی چندان جدیم نبود دیگه... واسه همین نگفتم. یکی دو تا از دوستان قاچاقی اومده بودن. البته آزاد بود ، ولی به زور جا شدیم همه تو کلاس.
    مشهد و اجرای عمومی؟!؟!؟! یه چی میگیا!!!

    واسه الثانیتونم که بـله ، صحیح فرمودین... آدم هی اشتباه میکنه تا یاد بگیره... ولی اشتباه کردن ، بهتر از هیچ کار نکردنه!
    کم کم یه چیزایی یاد میگیریم. مثلا من امسال بهتر از پارسال زدم. کمتر هول کردم و اگه گیر میکردم بهتر ماست مالیش میگردم. تجربه س دیگه...

    اونم فکر کنم هول باشه... فکر کنم!

    بعدشم از زیارت نگارشات دوستان خودمان مشعوف گشتیم!
    از بزرگان چه خبر؟! ;)

    پاسخحذف
  4. راستی لی مسالةُن واحدةُن!
    این باس که چندین مرتبه مرقوم فرمودید ، همان اتوبوس شرکت واحد میباشد؟! خط ِ چند؟
    ;)

    پاسخحذف
  5. قديما نميگفتن الانم ميگن!
    تا حدودي واقفم كه در مشهد براي هر انساني چه مونث چه مذكر آلات موسيقي نامحرم هستند و لمس و نگاه و گوش كردن بدانها حرام است!!!
    گفتم شايد از اين جور برنامه هايي كه در غالب كلاسه ولي ملت هم ميان!چه ميدونم!
    خير!من رضا ندارم!
    موقع نوشتن ياد اين دول الخليج العربيه افتادم كه اسم آدم رو تو پاسپورتا اينجوري مينويسن!!!
    رضا ابوي بنده هستند!
    آره!!! حول يعني گرداگرد!
    باس=بايست!
    :)

    پاسخحذف
  6. يه چي ديگه:
    از اين اسماي دوتايي هيچ خوشم نمياد!
    مثل جومونگ علي

    پاسخحذف
  7. آها پس باس مینوشتی حسین ابن الرضا! ;)
    معلمم قبلن میگفت شاااااید آخر تابستون هم یه اجرا بذاره تو تالار فردوسی ، اگه گذاشت خبر میدم.
    کلا هم نمیدونستم پایه هستین. حالا جایی اجرای درست و حسابی بود میخبرم.
    جومونگ علی! D:
    من تو این دوتاییا فقط از اسم علیرضا خوشم میاد. تا جاییکه یادمه!

    پاسخحذف
  8. من در عمرم به یک سری از آدما خیلی حسودیم شده. اونهایی که وقتی میرن روی صحنه و مثلا قراره سخنرانی کنن انگار که دارند در جمع دوستان جون جونیشون حرف می زنند. از هر دری حرف می زنند و در نهایت با یک چسب نامریی که نمی دونم از کجا میارند همه را به هم می چسبانند و آخر یک نتیجه توپ هم از حرفاشون می گیرند. به ای آدم ها واقعا حسودیم می شه.

    پاسخحذف
  9. :))
    مویوم از "ای" جور آدِما که مِگِن خوشما میه!
    ;)
    ولی حالا از شوخی گذشته، جدن خیلی خوبه آدم اینطوری باشه... هم منظورشونو بهتر میرسونن ، هم گوش دادن بهشون لذتبخش تره...
    من حتی چند باری که سمینار دادم هم همچین استرسی میشدم!! حرفمم به زور میزدم ، چه برسه به اون چسب ها و اینها...
    این استرسه که یه کم تلقینی هم هست فکر کنم...
    حالا خلاصه اگه یاد گرفتین چیکار میکنن که اونطورین به مام یاد بدین ;)
    البته تا جاییکه یادمه شما خوب توضیح میدادین.

    پاسخحذف