۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

یک وقتهایی دیگر برایت گفتنم نمی آید...
یک وقتهایی که حس میکنم دیوار شده ای و دیوار شدگیت را نمیفهمم...
یک وقتهایی که دیوار شدنت ربطی به آن شعر ژاپنی که شاملو میگفت ندارد...
که میگفت :
"هیچ یک سخنی نگفت
نه میزبان و
نه میهمان و
نه گل های داوودی... "
که چه حس خوبی دارد توش...
که دیوار شدنت سرما دارد توش...
بعد دیگر برایت گفتنم نمی آید ، لابد اینطوری بهتر است...
دیوار شدن را دوست ندارم ولی!

۱ نظر: