۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

اندر تعاملات من و من!

حوصله داشتید غلطهایش را بگیرید!

آن وقتها که مثنوی خوانی بازی و آقای پانویس و این حرفها داشتیم ، میگفتیم که "باید" نباید گذاشت! یا نه بهتر است بگویم که میگفتیم بهتر است که "باید" نگذاریم... بگذاریم رها باشد آنکه تویمان هست... اگر همان آگاهی همراه باشد ، خودش درستش را پیدا میکند ، به سمتش میرود... یا یک چیزی در همین مایه ها...
پس اصل همان آگاهیست!
من همیشه چیزهایی که خوب میدانسته ام ، در رفتارم تاثیر گذاشته اند... حالا کم کم... ولی گذاشته اند... این هم...
اما آنکه تویمان هست گاهی درست را میداند (حالا مثلا درست تقریبی)... اما انگار که به باور نرسیده باشد یا هرچیز دیگر ، درست را عمل نمیکند! یا آنقدر کند عمل میکند که یک چیزهاییش از دست میرود!
یعنی انگار تنها دانستن کافی نیست در عمل...
حالا فکر میکنم یک جاهایی خوب است "باید" هم داشته باشیم!
میخواهم یک "باید"هایی بگذارم!
ببینیم چه میشود! :-"

۴ نظر:

  1. آره...اتفاقا منم دارم به همین نتیجه می رسم...یک بایدهایی که دوستشان داشته باشیم...

    پاسخحذف
  2. هممم... بیشتر "فکر میکنیم خوبند یا لازمند" هاش رو میگم... "خیلی دوسشون داریما"ش بی باید خودشون انجام میشن... نمیشن؟!

    الان در واقع مشکل من همینجاس! یک دوسشون داریمهایی هستند که به راحتی انجامشون میدیم ، اما یه سریهای دیگه ش سختمونه!

    حالا اونایی که سختمونه ، به دلیل کمبود دوست داشتنشونه یا اینکه حتی دوست داشتن ها هم باید لازم دارن؟!
    پس دوس داریمهایی که به راحتی انجامشون میدیم ، چه خاصیت اضافه ای دارن؟!

    پاسخحذف
  3. منم نمیدونم... ولی مدتهاس دلم میخواد بدونم!

    پاسخحذف