۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

قصه ی پوتین دوزک ِ خال خال سرخ و سفیدی که نصفه نیمه نوشته میماند روی هوا ، ریز ریز میشود
دفتر رنگ به رنگی که آنقدر ریز ریز میشود تا باد بتواند برش دارد ببرد
و راستی دوش آسمان را چه کسی باز گذاشته تا صداهای آن زیر زیرها شنیده نشود؟ هان؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر