۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

مینویسم...

نوشته ها را گاز میزنم... قورت میدهم!

رنگ گرمی نیست...

و شوق در دلم تقطیر میشود...

زلال...


سهراب می آید و حجم سبزش...

مصدق و آسمانها آبی ، پر مرغان صداقت آبی...


باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات

آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز

بهتر آنست كه غفلت نكنیم از آغاز


باز كن پنجره را

صبح دمید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر