۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه


چند سال پیش بود گفته بود... "بدترین لحظه اش همان موقع است که میخواهی بالا بیاوری ، بعدش آدم حالش بهتر میشود!"
و من از همان موقع چندین بار بود که تا دم بدترین لحظه پیش میرفتم و همانجا میماندم ، در جا میزدم ، در آستانه ی بدترین لحظه ها!
و باز تلخ تلخ فرو میدادم تلخ ها را...
... !
بعد میبینی هیچ کس نیست....
تویی و دیوارهایی که تحمل ِ حال ِ خراب دیدن دارند...
و پرتاب میکنی به بیرون ، هرچه حال ِ خراب است...
و چه خوب است ، از تلخ های سالیان کاستن...
و چه خوب است ، گیسوان ِ خاک گرفته را ، زیر باران بردن....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر