۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

چند روزیست بین خشم و تهوع از محیط نوسان مینماییم!
و انگار که روز به روز هم بر شدت خود می افزاید! 
از اینور و اونور ، ریز و درشت!
یکی نیست بگه بابا خب پدرتون خوب ، مادرتون خوب ، ولمون کنین دیگه!

و خدا پدر این دلخوشکنک های زندگی را بیامرزد که مهلتی برای تک تنفسهای مجددند:
از اتریش بلند شده اومده اینجا برامون ساز میزنه و رو ساز زدنای بچه ها توضیح میده! اینقد باحال و زنده و خل و چله که ذوقمرگ میشم! خب الان که فکر میکنم دلم هم واسه خودمون میسوزه!

اگر روزهایی که حس مفید بودن دارم را خط بزنم ، ....
ترجیح میدم خط نزنم! :دی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر