۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

نیمه شب بیدار میشوی ، بوی شمال 10 سال پیش می آید...

و تو ی آن زمانها...
نشستن و کتاب خواندن روی سنگ های لب دریا...
نشستن و نوشتن... و دریایی که در دفترت یادگاری مینویسد...
و آدمی دیگر آن دورها ، آن طرف ساحل ، که روی سنگ ها نرم میرود ،  و روی شنها مینویسد ،
و او هم تنهاست...

بوی شب می آید...
بوی بادی که از روی دریا بیاید و بپیچد لای درختان...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر