۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

... چه چیز سبب شده است که این مردم زندگی خود را مخصوص به خدمت علم سازند و این همه دلباخته ی آن شوند؟ جواب دادن به این سوال کار دشواری است و هرگز نمیتوان یک راه کلی برای گفتن جواب پیدا کرد. من شخصا مانند شوپنهاور عقیده دارم که نیرومند ترین علت رو کردن به علم ضرورت فرار از زندگی تاریک و غم انگیز روزانه است؛ به این ترتیب است که انسان رشته ی بی پایان آرزوهای زودگذر را ، که هنگام توجه فکر به محیط روزانه یکی پس از دیگری حادث میشود ، میگسلد و خود را از رنج و فشار آنها میرهاند.
بر این انگیزه ی منفی باید علت مثبتی را نیز بیفزاییم. طبیعت انسانی همیشه درآن میکوشد که برای خویشتن تصویری ساده و کلی از جهانی که وی را فرا گرفته است بسازد. در این کار منتهای سعی او متوجه آن است تا تصویری که میسازد هرچه بهتر ممکن است آنچه را فکر انسان در طبیعت میبیند به شکل ملموس و قابل فهمی تعبیر کند. این کاری است که شاعر و نقاش و فیلسوف و عالم طبیعی هریک به راه مخصوص خویش انجام میدهند. وی در این تصویر مرکز ثقل روح خویش را چنان جای میدهد که آرامش و طمانینه ای را که در فعل و انفعالات پر جنب و جوش زندگانی روزانه از کف داده است بازیابد. ... (آلبرت اینشتین - ترجمه احمد آرام)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر