۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

تقدير به در ميكوبد!
سمفوني 5 بتهوون ، در ذهنم پخش ميشود...
ماشين ميشويم و سياهي ها سپيد ميشوند...
انگار ذهن من هم سپيد ميشود...
تقدير به در ميكوبد...
و او نميتواند بشنود...
قمري مادر آن دورها نشسته است و بچه هاي اخمالويش در لانه ي روي كنتور برق گرسنه اند...
شايد منتظرند كار من تمام شود...
جنگ انسان با تقديرش...
و او ميگويد نهايتا انسان پيروز ميشود...