۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

بوبن ميگفت بال زدن يك پروانه گاهي ميتواند كل زندگي يك آدم را عوض كند يا چنين چيزي...
بقيه ش را نخوانده م هنوز... دادمش به يك دوست خوب...
ميگويم اگر جمعه اي تهران بوديد و وقت گشتن داشتيد ،‌ پاركينگ پروانه را ببينيد...
كتابهاي قديمي...‌ چيزهاي قديمي... ‌چيزهاي گاهي خاص...
شايد باز مارك را هم اتفاقي ببينيد كه دارد يك كتاب به خط عربي ميخرد كه از زمان عثماني باقيست...
سلام من را هم برسانيد...

۸ نظر:

  1. من چي ميگم ، تو چي ميگي!!!
    كنكور... چيز خاصي قرار نبود بشه و نشد... حالا انتخاب رشته ميكنيم ببينيم چي ميشه!
    نميدوني دكتر عباسي مشهده يا نه؟ ميخوام باهاش بمشورتم!

    پاسخحذف
  2. مراغه ست!
    چند اوردي؟

    پاسخحذف
  3. سلام خانومی!
    چه قشنگ...یک مدت است تهیم از همه چیزهای خاص و غیر خاص...دلم یک سبد وقت می خواهد فقط برای خودم که هر چه کتاب هر چه نقاشی هر چه کوه هرچه حرف با هر که دوست...
    جات خالی دوچرخه سواری شبانه تو سوت و کوری محوطه...این یکیش خیلی خوبه!
    خبر ندادی قرار بود بخبری...مو شارژم تموم رفته

    پاسخحذف
  4. آره صحبت كردم باهاش... بد شده... بالاي هزار!
    اين "و" ي حوسين يعني چي؟ لهجه س؟

    دوچرخه؟ ايول خوش به حالت!
    هوم البته خيليم كه وقت آزاد داشته باشي دچار پوچي ميشي... مخصوصا ماهايي كه بلد نيستيم تنظيم كنيم.
    چيو قرار بود خبر بدم؟ اين روزا خيلي سرم و ذهنم شلوغه!
    الانم كلي عصبيم! :(

    پاسخحذف
  5. رتبت دیگه...
    ای بابا!امیدوارم زودتر دربیای ازین حالت...
    بی خیال بابا!دنیا ارزش ندره...
    زود میگذره هر چیم که خیره پیش اومده،مطمئن باش هر چند که میدونم هستی و نباید زر مفت بزنم:)

    پاسخحذف
  6. :)...
    ندااااااااااا
    بیییییییییییییخیییییییییییییییییییالللللللل

    پاسخحذف
  7. مرسي دوست جونم...
    :-*
    مساله اينه كه بايد با توجه به رتبه و مساثل ديگه اي كه هست ، تصميم بگيرم... و يه خورده گرفته بودم... بعد يه سري چيزا اونطور كه فكر ميكردم نيست. محاسباتم به هم خورده. ذهنم قاطي كرده!
    حالا باز ببينيم چي ميشه!

    پاسخحذف