۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

آقای پشت میله ها!
این میله ها نبود که تکانشان میدادی...
من بودم...
و ترسیدم!

۶ نظر:

  1. هوم... اون موقع واقعا ترسیدم... ولی بعدش فقط همش فکرمو درگیر میکرد...

    پاسخحذف
  2. جای اون بودن ترسناکه.....
    تو رو نگفتم

    پاسخحذف
  3. هوم... اون هم... و دردناک...
    وحشتناکه که واسه خودت هیچ آزادی عملی نداشته باشی... اسارت...

    چند بار تا حالا پیش اومده تو وبلاگا و اینها که من از نوشته ت یه چیز دیگه برداشت کردم...
    فکر کنم اگه این توضیح ثانوی که میدی که بگی "اشتباه گرفتی و منظور اون بود" رو اون اولش یه اشاره ای بکنی بهتر منظورت گرفته میشه.

    جات خالی بود!

    پاسخحذف