۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه


نرگس های خشک خرد...

انگشت های یخ زده...

سیب سرخ چند روز مانده روی میز،

که گویی نشسته تا پوک شود...

چشمانی که در جستجوی کلامی آشنا ، لای شعرها ، هی داغ میشوند...

بی هیچ یافتنی...

و نوشتنی که نمی آید!


عدد میدهی...
بی اندیشه ای...
1889...
استاری نایت ون گوگ می آید...


شب به خیر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر