۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

یک درخت...
هزار هزار پرنده ی کوچک...
پرواز پرواز پرواز...
شب بو های سپید... شیرین...


و یک نفر که ناگهان فریاد میکشد : آهای بچه بچسب به صندلیت!
و همین دیگر... بیدار میشوی!
:)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر