۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

از قبلا نوشته ها...


-چرا از لبخند میترسی؟ من ازش شاد میشم !
.
.
.
سه سال و اندی بعد... 
حالا من هم کمی میترسم! و همان تویی که میترسیدی ترسانده ایم
جالب نیست؟!
میترسم لبخندهای خالی را پر ببینم باز!
راستش را بخواهی اما، هنوز هم شاد میشوم! :)

۲ نظر: